قدس آنلاین: مثلی در فلسفه هست که میگوید: «گر حفظ مراتب نکنی زندیقی». یکی از معانی آن این است که برای فهم هر موضوعی هم باید به متن آن توجه کنید و هم به زمینه وقوع آن. به تعبیر دیگر هم زمینه و هم زمانه آن را مورد لحاظ قرار دهید. در سال ۵۷ انقلاب اسلامی اتفاق میافتد و به دنبال آن در کنار تغییری که در شخصیت بسیاری از انسانها رخ میدهد و انسانهای انقلابی وارد عرصههای اجتماعی میشوند، نهادسازیهایی نیز در متن انقلاب اتفاق میافتد، از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا کمیته امداد و جهاد سازندگی و جهاد دانشگاهی و دفتر تبلیغات اسلامی. در کنار همه این نهادها تنها نهاد دانشآموزی برآمده از متن انقلاب، انجمنهای اسلامی دانشآموزان است. این انجمنها که نامشان بیشتر برگرفته از انجمنهای اسلامی دانشجویان بود - اصولاً در آن زمان هر گروهی که گرد هم میآمدند بیشتر عنوان انجمن را داشتند- در دهه ۵۰ فعالیت خود را آغاز کرده بودند (برخی این فعالیت را به دهههای ۲۰ و ۳۰ نیز مرتبط میدانند) هر چند عنوان انجمن اسلامی را نداشتند و این عنوان در بحبوحه پیروزی انقلاب اطلاق شد. نکته مهم در این انجمنها ماهیت اسلامی و خودجوشی و جنبشی است. از سوی دیگر دانشآموز دارای این ویژگی است که ملاحظات محافظهکارانه و یا سودمدارانه سایر اقشار را ندارد. او سری نترس دارد و در بین اقشار دیگر از جمعیت بیشتری برخوردار است و همواره دیده نمیشود. امروز اگر درباره حرکتهای انقلابی دانشآموزان بپرسیم معمولاً در درجات بعدی در بین اقشار انقلابی اسمی از آنان میآید، در حالی که به نظر نگارنده نقششان از دانشجویان و معلمان اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. به هر حال این نیروی عظیم پس از انقلاباسلامی نقش خود را در مدارس بیشتر از پیش احساس کرد. گزارشهایی که درباره اداره کامل مدارس توسط این انجمنها، بیرون کردن مدیران ضدانقلابی از مدارس و ادارات، تأمین امنیت شهرها و درگیریهای نظامی با اشرار وجود دارد، مؤید این مطلب است. اما با این همه، نهادها و گروههای انقلابی و ظاهراً انقلابی باز این قشر را نادیده گرفتند و تنها در حد شاخه دانشآموزی به آن بها دادند. به طور مثال در حزب جمهوری اسلامی شاخه جوانان و دانشآموزی وجود داشت و در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از این شاخه هم خبری نبود. البته در سازمان مجاهدین خلق(منافقین) این امر بهتر دیده شد و با تأسیس سازمان دانشآموزان مسلمان و بعدها میلیشیا، عرصههای جدی ضدانقلاب در حوزه دانشآموزی ایجاد شد. در همین فضاست که دانشآموزانِ یکی از همین هزاران انجمن اسلامی در کشور دست به کاری بزرگ میزنند. این دانشآموزان که اغلب در سال آخر هستند و یا به تازگی دیپلم گرفتهاند، از هنرستان کارآموز تهران تجربهای کسب کردهاند که میتواند نیروی حرکتشان برای تأسیس نهادی به وسعت کشور باشد. اینکه چطور به ذهنشان خطور میکند که نهادی به وسعت کشور ایجاد کنند خود تحلیل جداگانه طلب مینماید، اما نسبت به سایر نهادهای انقلابی دارای دایره نفوذ قدرت بالا نیستند. هر چند در بین معلمان دوره هنرستان افرادی مانند مهندس کتیرایی، مهندس گنابادی، شهید رجایی، سیدمحمد خامنهای، کیومرث صابری فومنی و افراد تاثیرگذار دیگری یافت میشود، اما عملاً در حوزه تأسیس، از افراد دارای قدرت نفوذ جز آیتالله امامی کاشانی استفاده نمیکنند. در حقیقت بحران مشروعیت آنها را دست به دامان آیتالله امامیکاشانی میکند، آن هم برای دو منظور؛ نخست اینکه آیا اصلاً این تأسیس را انجام دهند یا خیر و دوم اینکه مستقل باشد یا ذیل یکی از نهادهای انقلابی باشد؟ پاسخ امام روشن است، نخست اینکه ایجاد شود و دستور به آقای امامی هم میدهند که به آنها کمک کند و قضیه هزار تومان کمک اول که مشهور است، اتفاق میافتد و دوم اینکه مستقل باشد. در حقیقت اتصال به امام را آقای امامیکاشانی به عهده میگیرد و در مقام عمل هم کمک شایانی به آنها میکند و تا سال ۱۳۶۲ این اتصال را برای این نهاد فراهم میآورد تا روزی که به دلیل مشغله فراوان استعفای خود را به این نهاد اعلام میکند. هرچند آقای امامی هرگز حکم کتبی از امام نداشت، اما رابط بین این نهاد و امام بود و در برخی مواقع حساس به شدت مثمرثمر واقع شد. تحلیل حاضر ناظر بر تأسیس است، بنابراین خوانندگان را به خاطرات آقای علیرضا حاجیانزاده ارجاع میدهم. نکته حائز اهمیت در این نهاد تیزهوشی بالای افراد مؤسس در عین جوان بودنشان است. در برهههایی از زمان که برخی نهادهای انقلابی به انحراف افتادند و یا بیراهه رفتند، اتحادیه در حداقل فراموشی از آرمانهای خود بود و یا به جرئت میتوان گفت به انحراف نرفت. این تیزهوشی ثمره کار تشکیلاتی و اتصال به رهبری نظام بوده است. کارگروهی و خردجمعی در اتحادیه توانست در همان ابتدا سنگبنای محکمی بگذارد و در تلاطم حوادث از بین نرود.
ساختارسازی تشکیلاتی با محوریت انجمنها، تقسیم کار دقیق، استمرار روحیه ایثار و گذشت، نبود انگیزههای مالی، سیاسی و اداری، ارتباط با پاکترین قشر جامعه یعنی دانشآموزان توانست نیروی محرکه قوی برای آغاز کار باشد. اتحادیه هر چه داشت از درونمایه انجمنهای خود بود که در چرخه نیرویی در اتحادیه قرار میگرفتند و از پایین به بالا میتوانستند وارد اتحادیه شده و در ساختار آن نقش بازی کنند، موضوعی که در کمتر نهادی شاهد آن بودیم. این قوت در انجمنها بود که به اتحادیه قوت میداد چنانکه اتحادیه در بدو تأسیس شروع به یارگیری از انجمنها و سپس اتحادیههای شهرستانها کرد. چه بسا شهرستانهایی که قبل از دفتر مرکزی اتحادیه تأسیس شده بودند و در سالهای ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ به اتحادیه پیوستند و گاه مثل کانون انجمنهای اسلامی دانشآموزان اهواز در اواخر دهه ۶۰ پیوستند. آنچه اتحادیه را در سال اول قدرت داد نه پول و نه وابستگی به نهادهای قدرتمند نبود بلکه یروی انسانی کارآمد در ساختاری تشکیلاتی بود که توانست اتحادیه را اتحادیه کند. نگاهی به انجمنهای اسلامی دانشجویان مانند طیف تحکیم وحدت یا انجمن اسلامی معلمان و سایر انجمنهای اسلامی نشان میدهد مسئولان اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان چگونه به راست و چپ نچرخیدند و از قطار انقلاب فاصله نگرفتند. هرچند کنار آنها افرادی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی قرار داشتند و یا به شدت به افراد حزب جمهوری اسلامی نزدیک بودند، اما برچسب حزبی و سازمانی به آنها نچسبید. تجربه تولد اتحادیه در بستری از نیروی انسانی و تشکیلاتی کارآمد میتواند در گام دوم انقلاب اسلامی راهنمای باز تولدهای دوباره در این تشکل انقلابی باشد.
نظر شما